کسی که در شرف مرگ است ولی هنوز نمرده: (این خادم را بباید کشتن و دست بر حلق وی نهاد و محکم بیفشرد که خود نیم مرده بود)، نیم خاموش (بکردار چراغی نیم مرده که هر ساعت فزون گرددش روغن) (منوچهری. د. چا. 63: 2)
کسی که در شرف مرگ است ولی هنوز نمرده: (این خادم را بباید کشتن و دست بر حلق وی نهاد و محکم بیفشرد که خود نیم مرده بود)، نیم خاموش (بکردار چراغی نیم مرده که هر ساعت فزون گرددش روغن) (منوچهری. د. چا. 63: 2)
رطوبت رسانیده اندکی آب زده، رفیقه معشوقه. یانم کرده ای (زیرسر) گذاشتن، رفیقه ای را آماده داشتن: چرا نمیگویی نم کرده ای زیر سر داری اگر زبان ما تا بحال بسته بود چشمهامان باز بود
رطوبت رسانیده اندکی آب زده، رفیقه معشوقه. یانم کرده ای (زیرسر) گذاشتن، رفیقه ای را آماده داشتن: چرا نمیگویی نم کرده ای زیر سر داری اگر زبان ما تا بحال بسته بود چشمهامان باز بود